معبود..فقط خدا
پنج شنبه 12 / 5 / 1398برچسب:, :: ::  نويسنده : مریم       

هواپیمایی درحال سقوط بود و یک چتر نجات کم بود، بنابر این یک نفر باید فداکاری می کرد. زین الدین زیدان یک چتر بر داشت و گفت : من بهترین فوتبالیست جهان هستم و باید نجات پیدا کنم این را گفت و پرید . برد پیت هم یک چتر دیگر بر داشت و گفت: من محبوب ترین هنرپیشه جهان هستم و باید نجات پیدا کنم. این را گفت و پرید. جورج بوش هم یک چتر بر داشت و گفت: من باهوش ترین رئیس جمهور دنیا هستم و باید نجات پیدا کنم. این را گفت و پرید . فقط دو نفر در هواپیما مانده بودند. یک پسر بچه نه ساله و پاپ ژان پل دوم€¦ پاپ گفت: فرزندم ! من عمر خودم را کرده ام و آینده پیش روی تو است. بیا این چتر را بردار و خودت را نجات بده €¦ پسر بچه گفت: احتیاجی نیست. اون آقاهه که می گفت باهوش ترین رئیس جمهور دنیاست، با کوله پشتی مدرسه من پرید بیرون .



شنبه 10 / 5 / 1398برچسب:, :: ::  نويسنده : مریم       

:: مرد پلیدی ، در آستانه ی مرگ ، کنار دروازه ی دوزخ به فرشته ای بر می خورد . فرشته به او می گوید : فقط کافی است در زندگی ات یک کار خوب انجام داده باشی ، و همان یاری ات می کند . خوب فکر کن . مرد به یاد می آورد که یک بار ، هنگامی که در جنگلی راه می رفت ، عنکبوتی را سر راهش دید و راهش را کج کرد تا آن را له نکند . فرشته لبخند می زند و تار عنکبوتی از آسمان فرود می آید . تا مرد بتواند از راه آن به بهشت صعود کند . گروهی از محکومان دیگر نیز از تار عنکبوت استفاده می کنند و شروع می کنند به بالا رفتن . اما مرد ، از ترس پاره شدن تار ، به سوی آن ها بر می گردد و آن ها را هل می دهد . در همین لحظه ، تار پاره می شود ، و مرد بار دیگر به دوزخ باز می گردد . صدای فرشته را می شنود که : افسوس ، خودخواهی ات تنها کار نیکی را که انجام داده بودی ، به پلیدی تبدیل کرد ::. <( مکتوب - پائولو کوئلیو برگردان آرش حجازی )>



شنبه 10 / 5 / 1398برچسب:, :: ::  نويسنده : مریم       

یکی از دوستانم با یک زن بازیگر معروف که فوق العاده زیبا است ازدواج کرد. اما درست زمانی که همه به خوشبختی این زن و شوهر غبطه می خوردند، آنها از هم جدا شدند. طولی نکشید که دوستم دوباره ازدواج کرد. همسر دومش یک دختر عادی با چهره ای بسیار معمولی است. اما به نظر می رسد که دوستم بیشتر و عمیق تر از گذشته عاشق همسرش است. عده ای آدم فضول در اطراف از او می پرسند: «فکر نمی کنی همسر قبلی ات خوشگل تر بود؟» دوستم با قاطعیت به آنها جواب می دهد: «نه! اصلاً! اتفاقا وقتی از چیزی عصبانی می شد و فریاد می زد، خیلی وحشی و زشت به نظرم می رسید. اما هسمر کنونی ام این طور نیست. به نظر من او همیشه زیبا، باسلیقه و باهوش است». وقتی این حرف را می زند، دوستانش می خندند و می گویند: «کاملا متوجه شدیم. می گویند: زن ها به خاطر زیبا بودنشان دوست داشتنی نمی شوند، بلکه اگر دوست داشتنی باشند، زیبا به نظر می رسند». بچه ها هرگز مادرشان را زشت نمی دانند؛ سگ ها اصلا به صاحبان فقیرشان پارس نمی کنند و اسکیموها هم از سرمای آلاسکا بدشان نمی آید. اگر کسی یا جایی را دوست داشته باشید، آنها را زیبا هم خواهید یافت. زیرا «حس زیبا دیدن» همان عشق است.



چهار شنبه 9 / 5 / 1398برچسب:, :: ::  نويسنده : مریم       

خودت می دانی که کسی را ندارم که با او درددل های خود را بگویم کسی که حرفهای وجودم را بشنود حتی خودم نیز در این لحظات محرم اسرارم نیست پس ناچارم چون همیشه گرچه گهگاه . گرچه ناپاک و سربه زیر و خفیف. خسته از لذتهای سخیف و جثه ای ضعیف به چون تو محرمی ستار و رحمان رو کنم. نمی خواهم همه ی گناهانم را ببخشی همین که برای چون منی هنوز گوش شنوایی آن هم بعد از این همه جولان جاهلانه سنگ صبور کافیست خدایا خودت می دانی که به جز درگاهت جای دیگری ضجه ام را کسی ندیده ولی اینجا ضجه که سهل است پوزه بر خاک میمالم .. الهی به آسمان و زمین و ماهت دیگر طاقتم طاق شده و کاسه ی صبرم لبریز !!! دنیای بزرگت دیگر برایم لذتی ندارد گرچه در آن بی شمار لرزیدم و لغزیدم و جسارت گناه در درگاه عظیمت را دادم . ولی تو هر زمان حتی در کمال نا امیدی و دلشکستگی هم مرا تنها نگذاردی و در حالاتی که مملو از حجم کثیف گناه نیز بودم دست مرا گرفتی . فشردی و با دست دیگرت زنگار چشم رنجورم و قلب معیوبم را زدودی و افق دید جدیدتری برایم گشودی و مرا کشیدی و از غوطه ورشدن در لجنزار عنان و عصیان رهانیدی . ولی امروز این ساعت این لحظه بیش از پیش از تو توانی می خواهم که با آن زین پس فریفته ی دنیایت نشوم و به عشوه هایش نظری نکنم و محرکاتش را به مسخره بگیرم و ذکری مسئلت دارم که با آن دیگر در لحظه های خلوت غیر تو و مسیر تو نیندیشم و در خواب غفلت به خود جرات گناه ندهم... خدایا به حق همه ی مروارید های درشت ندامتم مرا پاکیزه بپذیر مبادا که ناپاک بمیرم...



دو شنبه 1 / 1 / 1398برچسب:, :: ::  نويسنده : مریم       

خوشبختي مانند پروانه اي است ، اگر او را دنبال کنيد از شما فرار مي کند ولي اگر آرام بنشينيد روي سر شما خواهد نشست .



سه شنبه 8 / 5 / 1391برچسب:, :: ::  نويسنده : مریم       

هروقت دلت گرفت هروقت احساس کردی که دنیا اینقدر برات کوچیک شده که داری صدای خرد شدن شونه هات زیر این بار رو می شنوی اون موقع یه جای خلوت پیدا کن بشین و با خودت خلوت کن ببین الان کی هست که می تونه به حرفات گوش کنه اگه کسی رو نداشتی یه نگاه به آسمون کن و هرچی می خوای بگو و اینقدر اشک بریز که سبک بشی شانه های خدا همیشه در اختیار توست تا سر به روش بذاری و تا می تونی گریه کنی بدون که اشک هات برای خدا عزیزه ...



سه شنبه 8 / 5 / 1391برچسب:, :: ::  نويسنده : مریم       

من خدا را دارم سفری می باید سفری بی همراه گم شدن تا ته تنهایی محض سازکم با من گفت: هر کجا ترسیدی از سفر لرزیدی تو بگو از ته دل: من خدا را دارم من و سازم چندیست که فقط با اوییم...



سه شنبه 8 / 5 / 1391برچسب:, :: ::  نويسنده : مریم       

آقا اجازه! این دو سه خط را خودت بخوان! قبل از هجوم سرزنش و حرف دیگران آقا اجازه! پشت به من کرده قلبتان دیگر نمی دهد به دلم روی خوش نشان! قصدم گلایه نیست، اجازه! نه به خدا! اصلا به این نوشته بگویید «داستان» من خسته ام از آتش و از خاک، از زمین از احتمال فاجعه، از آخرالزمان! آقا اجازه! سنگ شدم، مانده در کویر باران بیار و باز بباران از آسمان اهل بهشت یا که جهنم؟ خودت بگو! آقا اجازه! ما که نه در این و نه در آن! «یک پای در جهنم و یک پای در بهشت» یا زیر دستهای نجیب تو در امان! آقا اجازه!............................ .......................................! باشد! صبور می شوم اما تو لااقل دستی برای من بده از دورها تکان... آقا اجازه! خسته‌ام از این همه فریب از های و هوی مردم این شهر نانجیب آقا اجازه! پنجره‌ها سنگ گشته‌اند دیوارهای سنگی از کوچه بی نصیب آقا اجازه! باز به من طعنه می‌زنند عاشق ندیده‌های پر از نفرت رقیب «شیرین»ی وجود مرا «تلخ» می‌کنند «فرهاد»های کینه پرست پر از فریب آقا اجازه! «گندم» و «حوا» بهانه بود «آدم» نمی‌شویم! بیا: ماجرای «سیب»! باشد! سکوت می‌کنم اما خودت ببین ... ! آقا اجازه! منتظرند اینهمه غریب ....



صفحه قبل 1 صفحه بعد

 
درباره وبلاگ

سلام به همه ی کسانی که ی جورایی شریک دلنوشته های من شدید بابازدید ها و نظراتتون.تشکراز مهربونیتون.
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان اجتماعی.عاشقون ه و آدرس lovestori.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 2
بازدید ماه : 10
بازدید کل : 10521
تعداد مطالب : 8
تعداد نظرات : 8
تعداد آنلاین : 1



Alternative content